سه‌شنبه، اردیبهشت ۳

ترجمه

بلاخره ترجمه‌ی داستانی رو که یک ماه بود دستم بود رو تموم کردم. اسمش هست «پدر روحانی، خاخام و خود شخص شیطان». یه داستان کوتاه طنز که میگن فانتزی محسوب میشه ولی من تمایلی ندارم جز طنز چیز دیگه‌ای بخونمش!
داستان قشنگیه، ضد دین ولی به شدت بامزه! پدرم دراومد تا ترجمه‌اش کردم تازه اون هم کلی توش دست بردم و میشه گفت ترجمه‌ی نسبتا آزادی از کار دراومد.
برگردان مطالب طنز همیشه کار بسیار سختیه چون باید در فرهنگ مبدا مفهومی رو خوب درک کنی و بعد در فرهنگ مقصد معادل مناسبی برای همون مفهوم پیدا کنی. برای من تازه کار کاملا نابلد، واقعا کار شاقی بود!
فعلا دادم دست دوستی برای بازخوانی و قرار شده بعد دوباره بهم برش گردونه که خودم هم از نو بررسیش کنم -فرصت نکردم بعد از ترجمه، یک بار کارم رو بخونم و سر و شکلش رو مرتب کنم!- بعد هم احتمالا بره روی سایت آکادمی فانتزی. اگه رفت که لینکش رو اینجا میگذارم ولی اگر نرفت، خب احتمالا کل داستان رو در چندین قسمت به صورت سریال همینجا پخش کنم! پانزده صفحه‌ی آ-چهاره آخه!

هیچ نظری موجود نیست: