یکشنبه، بهمن ۲۸

قرباني گاو

... روزي همه‌ي حيوانات و پرندگان گرد آمدند تا درماني براي مرگ بيابند. قرار بر اين شد كه سلطان حيوانات در اين جمع حاضر شود و از خدا بخواهد دارويي براي درمان بيماريهاي كشنده به آنان بدهد. سلطان موافقت كرد و قرار بر اين شد كه سلطان و خدا و ديگران در محوطه عمارتي بزرگ گرد آيند، پس گاو را به نگهباني گماشتند تا مرگ در جمع آنان نيايد.
خدا در آمدن تاخير كرد و حيوانات پراكنده شدند. گرسنگي بر گاو غلبه كرد و به جستجوي چيزي براي خوردن برآمد، پس در درون ساختمان چيزي براي خوردن يافت و بي‌درنگ آن را خورد. وقتي خدا فرارسيد ديد كه دارويي كه براي درمان مرگ مهيا كرده بود خورده شده است. خدا خشمگين از حيوانات پرسيد: «چه كسي داروي مرگ را خورده است؟» مار كه از كنار ساختمان دور نشده و گاو را ديده بود ماجرا را به خدا باز گفت. خدا خشمگين حيوانات را فراخواند و آنان را گفت: «به هنگام بيماري، داروي خود را از گاو دريافت كنيد». و چنين است كه مردمان به هنگام بيماري گاوي قرباني مي‌كنند.

برگرفته از: اساطير آفريقا/ جئوفري پاريندر/ باجلان فرخي/ نشر اساطير

هیچ نظری موجود نیست: