جمعه، دی ۲۲

خر و شاخ

معتقدم كه «خدا خر را مي شناخت كه بهش شاخ نداد»!
با جهان بحثي شد سر اين كه اين درست است يا نه. او مي گفت كه اين مثل همه جا كارا نيست و بايد به همه فرصت داد تا در موقعيتي برابر مشخص شود كه خر لياقت شاخ را دارد يا نه. شايد اگر شاخ داشته باشد شخصيت آن را هم بدست آورد!
من اما سفت و سخت ايستادم كه نه! خر، خر است و اگر هزاري هم شاخش دهيم، باز همان خر است و با شاخش شكم شخصيت را هم شرحه شرحه خواهد كرد.
گفت بايد فرصت داد شايد اينطور نشد.
گفتم ريسك بزرگي است.
گفت عدالت است.
گفتم اگر كسي را ديدي كه تو سري خور است ولي مي داني اگر به موقعيت و مكنتي برسد براي خودش استاليني خواهد شد، اگر به او كمك كني خون تمامي آنهايي كه نه فقط تو سري مي خورند كه سرشان را از دست مي دهند به گردن توست. گفت ولي شايد استالين هم نشد...
بحث را به هر ترتيبي كه بود با مماشات به ته برديم.

۱ نظر:

Mrs. Teacher گفت...

اینترنشنالم کجا بود بابا. یارو ما رو آبیاری کرد رفت پی کارش! آدم وقتی کم میاره باید اعتراف کنه، نه؟
باهات موافقم. ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان. فقط موضوع سر اینه که خیلی از این پلنگ ها لباس خری پوشیدن و ناله اشون به آسمونه که چرا شاخ ندارن.
نه جان دلم، هیچ کار خدا بی حکمت نیست. همین خر مورد نظر شما حیوانی است به غایت لجوج. فکر می کنی اگه شاخ داشت چه می کرد؟ به نظرم نسل بنی بشر رو از بن ساقط می کرد!